زندگی پزشکی

Medical Life

زندگی پزشکی

Medical Life

یک عدد دانشجوی پزشکی هستم که نوشتن این ها عادت دوران و تلاش و لطف حداقلی منست و نهایت محبت شما در درک آن ها و در ارسال و اشتراک مطالب مفیدتان ( شبیه پیوند ها ) خواهد بود .
سوالاتتان را بی زحمت ایمیل کنید :)
Mohammadghafouri72@yahoo.com
( برای جواب به ایمیلتان تا یک هفته مهلت بدهید )

آقای انسان...( نویسنده مهمان : zahra rezayi )

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۲۱ ب.ظ
هر بار نگاه سنگین آدمهای اطراف و بی اعتنایی فروشنده ها باعث شده بود دغدغه هایش له شوند ..آنقدر که چند قدم عقب برود و دور شود ... و...کمی بعد دوباره لنگ لنگان برگردد و تمام انرژی اش را در حنجره اش بریزد و رو به جمعیت بایستد و مصمم بگوید :«قیمتهاش مناسبه..ارزون میدم..ضرر نمیکنید.» ..
 آقای انسان، به نظر من آن کفشهای نقلی قرمز پشت ویترین که گلهای خوش نقش سفید داشت و نگاهت مجذوبش شده بود خیلی هم زیبا بودند ..احتمال دادم یک دختر پنج _ شش ساله داشته باشی...انتخابت خیلی هم خوب بود آقای انسان..حتی مابین آن جورابهایی که ردیف ردیف روی دستت پهن کرده بودی و می فروختی شان یک جوراب نقلی سفید با حاشیه های صورتی بود که احتمالا خیلی به آن کفش هایی که نگاهشان میکردی می آمده...آن هم زیبا به نظر میرسید...زیباتر از ویترین مغازه ای که فروشنده اش وقیحانه و بی دلیل فریاد اعتراضش را روانه ات کرد..من خودم دیدم که فقط داشتی کفشها را تماشا میکردی....ما قشر انسانها فقط گاهی حواس مان نیست که صبر و تلاش و نان حلال درآوردن و به فکر دختر پنج شش ساله بودن یک پدر خیلی میتواند زیبا باشد...حواسش نبود آقای انسان...وگرنه زیبا بود انتخاب هایت..
  • ۹۳/۱۲/۲۴
  • zahra rezayi