عشق اگر عشق باشد(نویسنده مهمان maryam.kh)
ته دلم به استاد بدوبیراه می گویم که چرا تا این وقت شب ما را در آزمایشگاه نگه داشته تمام ماشین های خوابگاهم رفته و من که حتی شهر خودم را نمی شناسم باید در این شهر غریب به خوابگاهی بیرون دانشگاه بروم تازه اینهمه مدت هم بخاطر حواس پرتی یکبار نشد راه رفت و برگشت را یاد بگیرم یا نمی دانم شاید هم هیچ گاه فکر نکردم که لازم باشد! از چند دختر هم کلاسی آدرس می پر سم با چشمانی پر از التماس که شما را بخدا یک نفر با من بیاید اما آن ها هم که به خانه دیر کرده اند بهانه می آورند نمی خواهم بیشتر از این دیر کنم درهای خوابگاه سر ساعت بسته می شود فقط نیم ساعت وقت دارم از روی ناچاری با همان آدرس دست و پا شکسته راهم را می گیرم و می روم کاملا اطمینان دارم ،خدا همیشه هوای مرا دارد.
بی خبر از اینکه تو تمام این مدت حواست شش دانگ به من بوده و غیرت مردانگی ات یک لحظه حق تنها گذاشتن مرا به تو نمی دهد ، نصف مسیر را بی هیچ دردسری طی کرده ام باید از بازار شلوغ شهر نیز بگذرم یکی از پسر بچه ها شیطنتش گل می کند و کپسولی سمت من پرت می کند کپسول دقیقا روبرویم زمین می افتد تو بی اختیار شیرجه ای می زنی مرا سمت عقب هل می دهی و برایم سپری می شوی همین که کپسول می ترکد چشمانم را می بندم خدایا دچار چه گرفتاری شده ام بعد تو می گویی خوب هستین؟ چشمانم را باز می کنم باورم نمی شود تو هستی اما فی البداهه می گویم شما خودتون چطورین؟ چیزیتون نشد؟ تو لبخندی می زنی و سرت را به علامت نفی تکان می دهی من هم خنده ام می گیرد جالب است هر دو شوک زده ایم اما از این وضعیت خرسند هم هستیم غافل از اینکه"عشق اگر عشق باشد نیازی به ابراز ندارد"
مرتبط: خودم به صحت عنوان این پست مشکوکم چون بیشتر عشق های امروزی یک طرفه است!
بی ربط: این چند روز انقدر گرفتار جشن عقد دختر عمه ام بودم که از خستگی نای نفس کشیدن برام نمونده دو شب که کلا نخوابیدم خوبه حالا جشن خودم نبود! والا تصمیم گرفتم قید ازدواجو تا آخر عمر بزنم:))
- ۹۳/۱۰/۰۵