زندگی پزشکی

Medical Life

زندگی پزشکی

Medical Life

یک عدد دانشجوی پزشکی هستم که نوشتن این ها عادت دوران و تلاش و لطف حداقلی منست و نهایت محبت شما در درک آن ها و در ارسال و اشتراک مطالب مفیدتان ( شبیه پیوند ها ) خواهد بود .
سوالاتتان را بی زحمت ایمیل کنید :)
Mohammadghafouri72@yahoo.com
( برای جواب به ایمیلتان تا یک هفته مهلت بدهید )

خودم گوسفندت میشوم

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۲۰ ب.ظ

هیکل سفید و گنده ام را تا کنار درخت میبرم و در چشمان غم آلودش که چند دقیقه یک بار باز میشود خیره میشوم . طفلکی بعد از آن اتفاق نه دیگر  دل و دماغ کسی را  دارد و نه حتی ساز و آوازش دل دهکده را قنج میدهد . پوزه ام را به زانویش میمالم و میمالم و آن قدر میمالم تا چشمانش را باز کند و من را نگاه کند . دستش را میگذارد روی پوزه ام و تکان تکان میدهد و بعد سرم را می آورد میگذارد روی بازوهایش و آرام چانه اش را روی سرم میگذارد . هر وقت من را میبیند همین کار را میکند . آن وقت ها که در گله ی پایین ده بودم چوپانمان این کار ها را نمیکرد . اصلا حال و حوصله ی هیچ کدام از سگ ها و گوسفند ها را نداشت . چوپان پایین ده خیلی سگ و گوسفند داشت اما مش رضا فقط من و ده گوسفندش را که حالا  بابت بدهی هایش از او گرفته بودند را داشت . چند تا قطره ی اشک بی اختیار از پوزه ام سر میخورند روی بازوی مش رضا . سرم را که بلند میکند میگویم  :بَعععع بَععععع . مش رضا یک دفعه هاج و واج به من زل میزند و  شاخ در می آورد و  میزند زیر خنده . از ته دلش قاه قاه میخندد . من هم دوباره برایش صدای گوسفند در می آورم : بعععععع بعععع . مش رضا همین طور  بلند بلند میخدد . خیلی میخندد . درست مثل همان موقع ها که ده گوسفندش را داشت . توی دلم میگویم : خودم گوسفندت میشوم مش رضا . تو فقط غمگین نباش . خب ؟

 چند روز است که دارم گوسفند بودن را تمرین میکنم .

  • ۹۳/۰۳/۱۸
  • => محمد غفوری