شرمنده !
پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۶ ب.ظ
گج پایم را باز کرده ام و توی خیابان به سختی و شبیه فلج ها راه میروم و دستانم را بالا می آورم
تاکسی میایستد و یک خانم شصت ساله جلو و یک زوج جوان عقب نشسته اند . من در عقب را باز میکنم که خانم جلویی پیاده میشود .
من : خانم پیاده میشید ؟
خانم :بله شما جلو بنشینید راحت ترید
و من قبل از این که در عقب را ببندم به جوانی که کنارم ایستاده است
من : امیر آبادی ؟
جوان : آره
من : سوار شو خب
و خودم هم جلو مینشینم و پیرزن هم هاج و واج من را نگاه میکند
تاکسی به راه می افتد و راننده تاکسی از خنده روی فرمان غلت میزند
من : چیه؟
راننده : این خانومه دید پات مشکل داره پیاده شد که بنشینی جلو راحت تر باشی و خودش عقب بنشینه ! حالا تا جلال رو باید پیاده بره بنده خدا !
من :