فقط مانده دوست دخترش
چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۲ ق.ظ
بالاخره همان کوچه ی تنگ و تاریک و خلوتی که قرار است تا اوایل غروب را تا انجا قدم بزنیم و بعد برای سر جا امدن نفسمان واردش بشویم و به دیوارهای سفید درازش لم بدهیم و بعد کمی از آن مرد خپل و کچلی که حلوی چشم مان دارد با دمپایی و کت و شلوار با آقای مروانی تلفنی حرف میزند بگوییم و هی بزنیم زیر خنده و بعد وقتی چشمان تو بعد از سکوتی کش دار بسته است اولین بوسه مان را بزنیم و بعد به همان آقای خپل و کچل توضیح بدهیم که بوسیدن دختر و پسر در کنار دیوار خانه تو هیچ ربطی به تو ندارد را پیدا کردم . فقط مانده دوست دخترش ... !
- ۹۳/۰۴/۱۸