ماه خدا
به یاد بیاورم کله ی سحرهایی را که تا چشم باز میکردم صورت ماه خورده ات مقابل چشمان پف کرده ام میدرخشید . « خسته نباشید گلم » های کلافگی و بی حوصلگی و خواب آلودگی من و جوابِ « ممنون مرد تنبل » های روشن و شیرین و مهربان تو . سفره ی آبی یک در یک وسط حیاط و شمع های فیروزه ای کنارش و ماهی که انگار تمام روشنی اش را روی سفره ی ما پهن کرده بود . انعکاس برق چشمان تو در بشقاب های نارنجی و بسم الله گفتن های بی وقت و زیر لبت که هیچ وقت به این وضوح دیده نمیشدند . آن گوشه ی تخت صدای خش دار رادیو و فقط ده دقیقه تا اذان صبح ماندن و من و تو و حرف های بین غذایی و شوخی ها و قه قهه ها و زود باش زود باش های کله ی سحری . شنیدن صدای الله اکبر از رادیو و مسجد محله و پشت بام آقای محبی و دیدن تمام زیبایی ماه خدا در چادر سفید گلدار و پای جا نماز آبی یادگار ماه عسل مشهدمان . عقب افتادن نماز من درست به اندازه ی امتداد نماز تو و گفتن در گوشی حرفی که در قلبم تلمبار شده است . همین که : « ماه خدا آمده است . آن هم دو تا دو تا » و بوسیدن روی ماه تو ؛ روی ماه خداوند . من هنوز همه را به یاد می آورم . مو به مو . برای دوست داشتن ماه رمضان بهانه هایم کافیست ؟
بی ربط : این نوع نوشتن و جمله بندی از سخت ترین هاست . امتحان کنید .
با ربط : داشتم به این فکر میکردم چی میشد اگه زمان روزه از اذان مغرب تا صبح بود . هر سال کمتر میشد!
با ربط : برای این که به فکر مستضعفین باشیم ای کاش خدا به جای ماه رمضان اتاق فکر درست میکرد ! والا!
بی ربط : تیم فوتبالمون در دانشگاه شد سوم . میگن جایزش پتو و پنکه هست !!
- ۹۳/۰۴/۰۸
نیاز به امتحان نیست مشخصه که سخته و البته زیبا !
اگه زمان روزه از اذان مغرب تا صبح بود احتمالا جای روز و شب عوض می شد و بازهم همین روال !
اتاق فکر هم درست می کرد چیز دیگه ای طلب می کردیم ...والا !
***** ** ******
سومی ام مبارکه تیم فوتبالتون پتو و پنکه چه مرتبط