هاگ های پراکنده
همان هنگام که نسیم صبحگاهی عضلات پشت گردنت را نوازش میکند و ارامش اسمانی را به روح گل گرفته ات سیناپس میدهد و لبخند خداوندی را بر لبانت نصب میکند باید از گلدان وجودی ات عطر گل و برگ هایت به هوا برخیزد و هوا را عطر آگین کند . باید هاگ های مهربانی ات بر شانه ی مردم بنشیند و سبزینه های امید در جوانه های قلبشان خانه کند . حال اینکه آیا شامه ی آدمیان بوی عطر را خواهد فهمید و یا اصلا خوش خواهد آمد را بگذار به حساب و بازی تقدیری که معلوم نمیکند گذار امروزت به گلستان است و یا به بیابان خواهد کشید و آیا فردا گلاب در چهره ات میپاشند و یا تعفن زیر دماغت تفت خواهند داد . تشخیص و تحسین ادمیان را بگذار به حساب ندانم کاری و ندانم خواهی هایشان و مطمین باش انچه در فضا میپراکنی را روزی باد به دست و خاطره ی اهلش خواهد سپرد . و شک نداشته باش که ارزنی صداقت و انصاف و احسان به هدر نمیرود و اگر چه تو خود ندانی و ابهامش در تاریک خانه ی ذهنت قدم رو برود باز اثرش را به چشم خواهی دید و چشید . جمله اش را در زبان فارسی نمیتوان یافت ولی آن طرف دنیا مردمانی به محاوره و بدون آن که بزرگی جمله ی هر روزه شان را درک کنند در قبال ابهام صحبت ها و اتفاقات ریز و درشتشان میگویند : it means something . گویا که به این راز بزرگ پی برده اند ... !
- ۹۵/۰۸/۲۸