او همیشه ....( نویسنده مهمان : z.rezayi)
منِ او..
تویِ من..!
تویِ او..
منِ تو...!!
سردرگمم در معنای واژه ی اتصال شان!!
آن واژه ی که شهریار را از ادامه ی درس و بحث طب بازداشت!
کدام تناسب بالا را به آن کلمه ی شورانگیز نسبت دهم?!
که سهراب در وصف به دوش کشان این عظمت تهی از ریا گفت:
" او همیشه تنهاست.."
حافظ میگوید وارد شدگان به این وادی را جز جان سپردن گریزی نیست!!
و من در میانه ی این خطوط..تنها سه نقطه ی مملو از فرصت و احتمال و حدس باقی میگذارم..
معنای این واژه نه..این دنیای نهانزاده ی دل..که گاهی بویش بوی سیب سرخ است وگاهی رز مینیاتوری همین باغچه ی کوچک باصفا.....
و گاهی گلاویز شدن با رنج هبوط..!
و گاهی نیز رایحه ی احساسات کپک زده ای دارد که پشت ویترین دل برایت دست تکان میدهند!!
و گاهی ...بوی ملایم شبهای مهتابی آغشته به عطر سجاده..!
و گاهی صدای هق هق ازسر یأس وخستگی!!
و گاهی ..بغض چنگ انداخته روی نفسهای من و خودم!!
یا من و تو!!
یا تو و خودت...
یا ما و او ...!
ما و او ...!!
نمیدانم..
نمیدانم...
عشق را میگویم!!
تو معنایش را نمیدانی؟!!
........
پ.ن : او = خدای بالای سر ...
غ مرتبط : شاید پُست آخر بود .. قلمم موتور سوزانده فقط قانون و تبصره و منطق و حفظیات از آن چکه میکند! متن بالا برای خیلی وقت پیش بود..
- ۹۴/۰۲/۰۴