فرمول + افتادن
کاش فرمولی کشف شده بود به نام : میزان مناسب بودن فرد مورد نظر . بعد من را بلند میکردی و می انداختی داخل فرمول و آن جا کلی ضرب و تقسیم میشدم و یک عدد خاص به دست می آمدم ... ! 100 درصد ! بعد خیالم راحت میشد که فهمیده ای هیچ کس نمیتواند مثل من قدر تو را بداند . آن وقت با خیال تخت میپرداختم به دوست داشتنت !
راهش را ناهموار کردم نیفتاد ... یواشکی خودم را به او زدم نیفتاد ... از پشت سر هلش دادم نیفتاد .. محکم و با تمام قدرت کشیدمش نیفتاد .. اتفاق خوب زندگی من است دیگر ... به این راحتی ها نمی افتد که ... تعجب نکن اگر دیدی چوب لای چرخ روزگارم کرده ام .. !
در شهر پیچیده بود که چراغ جادو در کویری دور و دراز رها شده است . چراغی که میگفتند همه ی ارزو ها را بر آورده میکند . همه برای یافتنش دندان تیز کرده بودند و با سریع ترین و پیشرفته ترین وسایل خود را به کویر میرساندند . من هم راهی شدم . تمام آن مسیر طولانی را آرام و با حوصله قدم زدم . وقتی من به آن جا رسیدم سه روز بود که مردم کویر را زیر و رو میکردند . ناامید برگشتم . چند روز بعد مردم هم نا امید برگشتند . هیچ کس پیدا نکرد . مردم چراغ جادو را و من ارزوهایم را ...
- ۹۴/۰۱/۲۳