زندگی پزشکی

Medical Life

زندگی پزشکی

Medical Life

یک عدد دانشجوی پزشکی هستم که نوشتن این ها عادت دوران و تلاش و لطف حداقلی منست و نهایت محبت شما در درک آن ها و در ارسال و اشتراک مطالب مفیدتان ( شبیه پیوند ها ) خواهد بود .
سوالاتتان را بی زحمت ایمیل کنید :)
Mohammadghafouri72@yahoo.com
( برای جواب به ایمیلتان تا یک هفته مهلت بدهید )

سرمای استوایی!!( نویسنده مهمان : zahra rezayi)

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۴۱ ق.ظ

یکی بود یکی نبود زیر همین سقف کبود یک روز یک گردوی سایز بزرگ از محدوده ای شبیه افق معلق شد...تا علائم حیاتی اش بیایند دست و پایش را از خط قرمز های غروب جمع کنند...استوایی ترین واژه های نوعی آفتاب پوسته اش را ذوب کردند..اوربیتالْ اوربیتال ْ  آرمان و فکر وچند صفحه ی بزرگ سفید ..دو تا رژ لب سیاه ..آینه..کشوهای پر از عکس...و خیلی چیزهای دیگر کاشته شده بودند در شیارهایش..این چندمین سال توقف شان را، یکهو یک  کلمه ی ناملموس متناقض با معنا شبیه قوس قزح!!! ، که همان دوتا رژ لب سیاه سعی میکردند با هم روی آینه ترجمه اش کنند، داشت به جهت جاذبه آرام آرام جریانش میداد.....

بودند..دو سه تا رنگ گرم هم بودند..یک چیزهایی هم با ریتم پاندول شروع کرده بودند بیخ گوش اوربیتال ها ، نرم میرقصیدند..یک حجاب نرم و خنک هم کالبد صفحات سفید را گرم میکرد حالا...اوربیتال ها تکان میخوردند...می جنبیدند انگار..هر چه تیک تاک خفیف زمان،سایه اش کمرنگ تر میشد فاصله ی هر تکان اوربیتال با تکان بعدی، با ریتم پاندول مانندها، هماهنگ تر میشد..رژ های سیاه آینه را پر میکردند...کبودی زخم های استوایی رنگ پس میداد...رنگهای گرم،حجاب نرم صفحات را کنار میزدند و بر سپیدی اش نقش می بستند و نقش و نقش...حتی تصاویر هم میشناختند همدیگر را..شب یک چشمش را باز کرده بود..


 پست نوشته ( با ربط) : 

+ گر دوی متن یک مجاز تشابهی ست..!

++ اوربیتال یک خصوصیت تضادی خوشگل داشت..! .. آن مدّنظر بوده..و ارتباط دهنده.


یه کوچولو بیربط :   

زرت و پرت های مخیله آدم گاهی شبیه ساندویچی میشود که یک سُس از جنس آن اسفناج های ملوان زبل وارد 

شیارهایش میکنند و اگر زمام گاسترین هم در دستت باشد که هی پیچش را شل کنی..و شل..هضم نمیشود!!

که گفته بود افزاینده است..؟؟!! اسید خالص لطفاً...

 

  • ۹۳/۱۱/۱۳
  • zahra rezayi

نظرات  (۵)

  • آسمون ابری
  • توصیفی از غروب خورشید بود !

    اما یه جورایی به هذیان گویی شباهت داشت!
    در کل زهرا جان از نه زرت وپرت ، خیلی اغراق آمیزه ، میشه گفت از هذیانهای مخت خوشم میاد!
    پاسخ:
    سلام..
    توصیف غروب خورشید نبودا...
    اون گردو مجاز از مغزه و همه ی اون چیزایی که اسم شونو بردم مثلا درون مغزم بودند..یه مشت فکر و آرزو و ...یعنی دنیای مغزی من...آفتاب استوایی که پوسته های مغز رو ذوب کرده مجاز از یه سری مسائلی هست که مغر رو به درد میاره و متوقفش میکنه..استوایی بودنشم بخاطر اینه که خیلی عمیق درد مغزو میرسونه..یه صفته..هیچ آفتابی خاصیت آفتاب استوایی رو نداره دیگه..درسته؟؟توقفو گفتم یعنی معلق میشه بین باورها وعقاید و افکار مختلف..بعد یک حرف متناقض راهشو عوض میکنه ..به سمت دیگه ای حرکتش میده..جون میگیره..شروع میکنه...رها میشه...اینجاس که قفل همون هذیان هاکه گفتین باز میشه و شب یک چشمش رو باز میکنه...یعنی صفحات سرد سفید پر از رنگ های گرم میشه..و جریان زندگی و جنبش درش شروع میکنه به شعله کشیدن...
    اوربیتالم بخاطر این گفتم دو تا الکترون توش همیشه مخالف هم حرکت میکنند..ازش به عنوان تناقض های مغزی یاد کردم مثلا...!!!...همین..
    اوه...خ نوشتم..
    شرمنده دیگه..خیلی قاطی پاطیه نوشته هام..
    مرسی واقعا..لطف دارین
    چقدر سخت بود نوشتتون . یکمی روان تر بنویسید بابا
    پاسخ:
    جدی؟!..
    شرمنده شروع میکنم به نوشتن دیگه نمیفهمم چی مینویسم!!

  • محمد غفوری
  • تبریک مجددا به هوش نوشتاریتون

    پاسخ:
    سلام دکتر..
    خیلی ممنون واقعا...محبت دارین..

    سلام دوست عزیزم
    نوشتت درعین زیبایی ناملموس بودوهرچند سبک خاصی داشت اماخاص نبود
    استفاده از تعابیرو واژه های تلمیحی بدون اشاره های صریح و گاها نامنظم و منقطع خسته کننده بود فضاسازی درستی وجود نداشت و دریک کلام کاملا به توضیحاتی که درکامنت اول گذاشته بودی احتیاج داشت.ریتم نوشتت کاملا نامنظم بود مثله فیلم خوبی که باسکانس های زیبا و تدوینگری ناشیانه همراه شده بود
    درکل عزیزم مشخصه استعداد خوبی داری اگر بتونی ریتم نوشته هاتو درست کنی مطمئنا نوشته هات زیباتر ملموس تر و دل نشین تر خواهد شد.
    پاسخ:
    سلام دوست عزیز ..
    خیلی ممنون .. خیلی خوشحال شدم این کامنتو دیدم..
    ممنونم بابت اینکه وقت گذاشتید خوندید..و متشکر بابت نقد تون...
    It had to be donyeEver.one should have some chickens. You will not need to watch TV if you have em’. It is like a sitcom 24/7. After a while chickens grow on ya. Try to convince them!We make and can our own broth. It is the best thing for a cold.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی