زندگی پزشکی

Medical Life

زندگی پزشکی

Medical Life

یک عدد دانشجوی پزشکی هستم که نوشتن این ها عادت دوران و تلاش و لطف حداقلی منست و نهایت محبت شما در درک آن ها و در ارسال و اشتراک مطالب مفیدتان ( شبیه پیوند ها ) خواهد بود .
سوالاتتان را بی زحمت ایمیل کنید :)
Mohammadghafouri72@yahoo.com
( برای جواب به ایمیلتان تا یک هفته مهلت بدهید )

عاشقانه ی من خل و چل

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۰ ق.ظ

 میگفت اگه واقعا دوسش داری تکونی به خودت بده ، آستینی بالا بزن ، حرکتی بکن اینجوری که نمیشه . بعد هم میگفت مادر مال خوب روی زمین نمیمونه ها ! میبرنش !   من هم تا حرف تو میشد ناخودآگاه ناخن هایم را میجویدم . بعد هم دهانم را با پشت دستم پاک میکردم و میخندیدم که مادر اون فرشتست ! رو زمین نیست که بتونن ببرنش که ! اون اون بالاهاست ! دست هیچ کی بهش نمیرسه !

مامان هم سرش را تکان میداد و با لحن جدی میگفت : حالا ببین کی بهت گفتم پسره ی خل و چل

یادش بخیر

امروز دلم گرفته بود . مادر است دیگر . دلش طاقچه ندارد که . تا قیافه ی درهمم را  دید برگشت گفت : نگفتم میبرنش . نگفتم مال خوب رو زمین نمیمونه . نگفتم یه کاری بکن . حالا خوب شد ؟ بعد هم سرش را توی دستانش گرفت و دلش برای پسر خل و چلش سوخت . شاید هم گریه کرد . چه میدانم .

ناخن هایم را جویدم . با پشت دستم دهانم را پاک کردم . بغضم ترکید .  با صدای گرفته  گفتم : اون رو زمین نبود که بتونن ببرنش . نامردا رو هوا زدنش . آن وقت با صدای بلند گریه کردم .

بیچاره مادرم . دلش ترکید .

  • ۹۳/۰۹/۰۹
  • => محمد غفوری