می روم(نویسنده مهمان)
جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۵۷ ب.ظ
به قداست چشمانت وبه نگاهی که دلم را می لرزاند قسم؛ رفتنم نبودنم نیست گاهی باید رفت و تمام عمر را در تاریکی گذراند تا یک شب در میان ظلمت چندین ساله ماهت خودنمایی کند.ماه من بدان که چاره ای جز رفتن ندارم تو را سپرده ام دست خدا،خسته ام از این پاییز،دلم شکوفه ای خنده آرزو دارد. می روم تا نبینم تو در آتش عشق می سوزی، تا این عذاب به سر رسد!
چه حقیقت تلخی است...
من عاشق تو؛تو عاشق او؛او...
- ۹۳/۰۸/۳۰