لبخند قدیمی لطفا

شاید هشت نه سالمان بود و به زور ما را فرستاده بودند کانون زبان  . از آن همه درس و کتاب و استاد و همکلاسی های جور و واجور من فقط امتحان را به یاد می اورم و تو را . وقتی که برگه ی امتحان را گذاشتند روی صندلیمان من به تو نگاه میکردم و میدیدم که جواب ها را بلد نیستی . من شر و شور تر و بی خیال تر از تو بودم و برایم مهم نبود که استاد وقتی تقلب مرا ببیند بیرونم میکند یا برگه ام را باره میکند یا به پدر و مادرم زنگ میزند یا نه . من جواب ها را نوشتم و برگه  را گذاشتم روی صندلی تو . تو تمام جواب ها را نوشتی . اتفاقا استاد هم دیده بود و امده بود بالای سر و من و برسیده بود این چه کاریست که من جواب دادم خب تو داداشمی . استاد قانع شده بود ! امسال هم با هم امتحان داشتیم . هردومان خوب خوانده بودیم اما کتاب اشتباه را . این را یک ساعت قبل از امتحان فهمیدیم . این بار من که هنوز هم شر و شور تر از تو بودم روی دست بغل دستی جواب ها را میدیدم و برای خودم تیک میزدم تا تو هم از روی دست من بزنی . اخر هم نتوانستی و من بی خیال از استاد و نمره برگه ام را به تو دادم و برگه ی سفیدت را گرفتم . به جان خودت برایم پشیزی مهم نبود که قرار است برگه را خالی تحویل بدهم یا نه . اصلا به درک که نمره ی من چند بشود . مهم  وا شدن چشمان تو از بی پروایی من برای تو بود . همین که بدانی جقدر با تمام تفاوت هایمان برایم عزیزی .  میدانی برادر فقط و فقط دلم را قرص کن وقتی دلت از همسرت گرفت و پسرت بی محلی کرد و دخترت قهر کرد و  دنیا سخت گرفت و از ان همه درد و غم و غصه و مشکلات جور و واجور خسته شدی  گاهی  فقط امتحان را به یاد بیاوری و من را و یک لبخند قدیمی بزنی ..

 

بی ربط : ناراحتم ! مثل پسری که قید همه را به خاطر دختر عمویش بزند و بعد زنتیکشان به هم نسازد !

بی ربط : اگر یک شب تاریک و سرد را مجبور باشید در قبرستان و در کنار سوسک هایی که روی سر و کولتان بالا میروند بخوابید چقدر میترسید ؟! چند برابرش من از شخصیت و افکار امسالم 

بی ربط : لطفا سوالاتتون رو خصوصی نفرستید حتی همراه با ادرس ایمیلتون . من خصوصی ها رو میخونم اما جواب نمیتونم بدم . ممنون از شما و سلام !