دیوانگی خوب است
پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۳۷ ق.ظ
یک نفر یک جمله ی معمولی بگوید و یک جرقه ی بزرگ در ذهن من زده باشد . جوری که دیگر نتوانم ادامه ی صحبت هایش را بشنوم و حتی یادم نیاید درباره ی چه حرف میزد . نه این که نخواهم ها ، نتوانم . چند لحظه فقط و فقط به همان جمله ی معمولی اش فکر کنم . یک دفعه مرا برق بگیرد و خیز بردارم و محکم و آب دار آن یک نفر را ماج کنم و از در خانه بیرون بزنم و یک تصمیم جدید عجولانه گرفته باشم و با همان لجبازی همیشگی عملی اش کنم . بعد از چند ساعت برگردم خانه و خودم را پرت کنم روی کاناپه و رو به آن یک نفر بگویم : خب میگفتی !
- ۹۳/۰۳/۰۸