زندگی پزشکی

Medical Life

زندگی پزشکی

Medical Life

یک عدد دانشجوی پزشکی هستم که نوشتن این ها عادت دوران و تلاش و لطف حداقلی منست و نهایت محبت شما در درک آن ها و در ارسال و اشتراک مطالب مفیدتان ( شبیه پیوند ها ) خواهد بود .
سوالاتتان را بی زحمت ایمیل کنید :)
Mohammadghafouri72@yahoo.com
( برای جواب به ایمیلتان تا یک هفته مهلت بدهید )

غرولند های شبانه

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۹ ب.ظ

صبح که از خواب بلند میشوی یادت می آید دو ساعت دیشب را برای امروزت برنامه ریزی کرده بودی . با خودت میگیویی امروز شگفت انگیز است . کیف و کفش را آماده میکنی و به سمت دانشگاه راه می افتی . در تاکسی مدام با خودت میگویی  طبق برنامه  امروز یک ساعت باید کتاب شعر بخوانم . حالا کدام ؟ شهریار ؟ فاضل ؟ حافظ ؟ اصلا چطور است بروم یک کتاب شعر جدید بگیرم . بعد پیکان افکارت کمی میچرخد . یک ساعت هم رمان زمان میماند . من که امروز نمیتوانم آناکارنینا را تمام کنم بگذار خرمگس را به جایی برسانم . هنوز جدال های ذهنیت به پایان نرسیده است که باید از تاکسی پیاده شوی . چند ساعتی که معنی درست ترش 8 صبح تا 5 بعد از ظهر هست را سر کلاس مینشینی و تمام تلاشت را میکنی که این مباحث خشک و خشن خیلی خسته ات نکنند که کلی کار غیر درسی داری .  باز افکار ذوق کرده  سر و کله شان پیدا میشود . یکیشان داد میزند چطور است امروز ابیاتت را کمی مرتب کنی ؟ صدای یکی دیگرشان در میآید که : اکروز بهترین روز برای شروع داستان نویسی هست . سوار سروی دانشگاه که میشوی ساعت 6 میرسی خوابگاه . تا خواب بعد از ظهر و چای بعد از آن را میخوری و تا حواست برای درس خواندن سر جا بیاید ساعت 7 را هم رد کرده است .مینشینی سر کتاب پاتو و بی مزه ترین هایی را که شنیده ای واژه به واژه میخوانی و باز تمام سعیت را میکنی که با شور و شعف بخوانیشان !

چشم به هم بزنی ساعت ده و نیم هست و کتاب را میبندی و بقیه شکنجه را تا فردا به تاخیر میاندازی !

از خستگی میروی حمام تا آبی به تنت بخورد و تا خودت را خشک کنی و به سر و رویت برسی و چند لباسی اتو بکشی میفهمی باز چه شده است . مینشینی و آن دفتر منفور را باز میکنی و مینویسی :

فردا باید :

1 ساعت شعر .. 2 ساعت رمان .. 1.5 ساعت ...

چند جمله ای غرولند و گفتن شب به خیر برای امروزت کافی است ... 

  • ۹۳/۰۱/۱۷
  • => محمد غفوری