خیابان خیالاتت پا خورده است
پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۵۵ ب.ظ
مرد کوچه های بارانی ، خیابان خیالاتت آن قدر پا خورده است که کفش هایت هم دگر طاقت لمس تن هرزه شان را ندارند . گوش هایت را محکم بگیر تا مبادا بشنوی پچ پچ عشق بازی خیالاتت با ...
حرف حرف دیگری است ...
هرخیابان بن بستی است که نگاه تو را به آسمان میکشاند . یا بستر آرزوهایت را با مردان گرگ زمینت تاب بیاور و یا از همین جا برای ستارگان دست تکان بده !
آه ! این خیابان خیالاتت را بی آبرو کرده است . معشوقه ات آرزوهای تو را با همان دستانی که در مشت ِ جز تو بود ، کشان کشان به خیابان آورد و آن قدر کتک که ...
آه کودکم !
با چه رویی هنوز کفش هایت را به پا میکنی ؟
- ۹۲/۱۲/۰۸